نسیم عشق

عشق، سامان دادن به بی نظمی احساس و برهم زدن نظام عقل است

نسیم عشق

عشق، سامان دادن به بی نظمی احساس و برهم زدن نظام عقل است

یک جرعه محبّت

یک شمع تو روشن کن، پروانه شدن با من
مِی از من و ساقی تو، پیمانه شدن با من

یک بوسه ز تو کافیست، آغوش نمیخواهم
یک جرعه فقط ساقی، میخانه شدن با من

تو تلخی این مِی را یک کاسه تحمل کن
شیرین چو لبهایت، دردانه شدن با من

باز حلقه مویت را، در باد رها کردی؟
از بند رهایم کن، شاهانه شدن با من

تا عطر تنت اینجاست نبضم به تو وابسته ست
با بوی نفسهایت، جانانه شدن با من

چون نورِ حضورت هست این باغچه با من گفت:
یک غنچه ز تو کافیست، گلخانه شدن با من

صد دانۀ این تسبیح، یک جمله به من میگفت:
یک بار تو عاشق شو، یکدانه شدن با من

زبانِ دل

نگذارید گوشهایتان گواه چیزی باشد که چشمهایتان ندیده، نگذارید زبانتان چیزی را بگوید که قلبتان باور نکرده.
"صادقانه زندگی کنید"

ما موجودات خاکی نیستیم که به بهشت می رویم، ما موجودات بهشتی هستیم که از خاک سر برآورده ایم.

دنیا به "شایستگی هایت" پاسخ میدهد نه به "آرزوهایت" پس شایستۀ آرزوهایت باش.
چه بسیار انسانها دیدم تنشان "لباس" نبود!
و چه بسیار لباسها دیدم که درونش"انسانی" نبود!

به هر کس "نیکی" کنی او را "ساخته ای" و به هر کس"بدی" کنی به او "باخته ای" پس بیا بسازیم و نبازیم.

مهر

مهر که میاد تو دل همه مهر میشینه
هوا هوای عاشقی میشه
امیدوارم مهر اونی بیوفته تو دلتون که
مهر شما هم به دل اون افتاده باشه
وگرنه حال دلتون پاییزی میشه
در قشنگترین ماه سال مهرتان افزون باد

کاش می شد...

کاش تا دل میگرفت و میشکست دوست می آمد کنارش می نشست!
کاش میشد روی هر رنگین کمان می نوشتیم "مهربان "با من بمان!
کاش می شد قلب ها آباد بود، کینه و غم ها به دست باد بود
کاش می شد دل فراموشی نداشت، نم نم باران هم آغوشی نداشت
کاش می شد کاش های زندگی تا شود در پشت قاب بندگی
کاش میشد کاش ها مهمان شوند درمیان غصه ها پنهان شوند
کاش می شد آسمان غمگین نبود رد پای کینه ها رنگین نبود.

نوروز یعنی روز از نو نبودن هایت از نو

هیچ سال نویی ایدآل نخواهد بود مگر اینکه تو تصمیم بگیری

اون رو به بازتابی از ارزش ها، خواسته ها، علاقه ها و قوانین خودت تبدیل کنی.

There is no ideal new year; only the one Christmas you decide to make as a reflection of your values, desires, affections, traditions. Happy new year

조언과 산문

بودن با کسی که دوستش نداری
و نبودن با کسی که دوستش داری هر دو رنج است
پس اگر همچون خود نیافتی
همچون خدا تنها باش

هر وقت در فریب دادن کسی موفق شدی
به این فکر نباش که اون چقدر احمق بوده
به این فکر کن که اون چقدر به تو اعتماد داشته

هرگز به کسی که به شما دروغ می گوید اعتماد نکنید
هرگز به کسی که به شما اعتماد می کند دروغ نگویید

آدمها دو جور زندگی میکنند، یا غرورشون رو زیر پاشون میذارند و با انسانها زندگی میکنند
یا انسانها رو زیر پاشون میذارند و با غرورشون زندگی میکنند

وقتی از دست دادن عادت می شود، دیگر به دست آوردن هم آرزو نمی شود.
عادت کن که عادت نکنی که اگر عادت کنی دیگه نمیتونی عادت نکنی.

سیاهی قلبها از زیادی گناهان است و زیادی گناهان از فراموشی مرگ
و فراموشی مرگ از زیادی آرزوها و زیادی آرزوها از دوست داشتن دنیا
و دوست داشتن دنیا در رأس همه خطاهاست

ﺑﺮﺍﯾﺘﺎﻥ ﺩﻋﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
ﺩﺳﺘﺘﺎﻥ ﺩﺭ دست ﺍﻭ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘش ﺩﺍﺭﯾﺪ
ﮔﺮﻩ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﮐﻪ ﺧﻮﺩِ ﺧﻮﺩِ ﺧﻮشبختی ست

یه زمانی از محبت خارها گل میشدند
الان دیگه از محبت بعضیا هار میشوند
به هیچکس بیش از اندازه لطف نکن
نه تنها ممنونت نمیشن تازه طلبکارت هم میشن!

به جای پاک کردن اشک هایتان
آنهایی که باعث گریه تان می شوند را پاک کنید

هفت چیز انسان را از پای در می آورد و هلاک میسازد
سیاست بدون شرف
لذت بدون وجدان
پول بدون کار
شناخت بدون ارزشها
تجارت بدون اخلاق
دانش بدون انسانیت
عبادت بدون فداکاری

ذکر عشق

برای چشمان مهربانت می نویسم، محبت و عشق را در چشمان تو آغاز کردم

چشمانم را در نگاه مهربانت غرق می کنم و لبانم ذکر عشق را می سراید

الفبای عشق من با تو آغاز شد و بر لوح قلبم واژه ی دوستت دارم حک گردید

تنها برای قلب پر مهر تو می نویسم

که اولین مهر دوست داشتن بی انتهای زندگی ام هستی

می خواهم اینبار برای تو بنویسم، فارغ از دلتنگیها و تنهاییها

با کلماتی مملو از عشق و احساس می خواهم برایت بگویم

که همسفر جاده ی بی انتهای تنهایی تو خواهم بود

به چشمانم نگاه کن و شوق همسفر بودن را

با کوله باری از دوست داشتن و امید را در آن دریاب

ای مهربانترین مهربانان، با تو هستم، با تو که مرا آغاز کردی

مرا از پرتگاه، از تاریکی، از مرگ، از ناامیدی

به سوی نور دعوت کردی، دوستت دارم

پرواز با خورشید

بگذار که بر شاخه این صبح دلاویز
بنشینم و از عشق سرودی بسرایم
آنگاه ، به صد شوق ، چو مرغان سبکبال
پر گیرم ازین بام و به سوی تو بیایم

خورشید از آن دور ، از آن قله پر برق
آغوش کند باز ، همه مهر ، همه ناز
سیمرغ طلایی پرو بالی ست که  چون من
از لانه برون آمده ، دارد سر پرواز

پرواز به آنجا که نشاط است و امیدست
پرواز به آنجا که سرود است و سرورست
آنجا که ، سراپای تو ، در روشنی صبح
رویای شرابی ست که در جام بلور است

آنجا که سحر ، گونه گلگون تو در خواب
از بوسه خورشید ، چو برگ گل ناز است
آنجا که من از روزن هر اختر شبگرد
چشمم به تماشا و تمنای تو باز است

من نیز چو خورشید ، دلم زنده به عشق است
راه دل خود را ، نتوانم که نپویم
هر صبح ، در آیینه جادویی خورشید
چون می نگرم ، او همه من ، من همه اویم

او ، روشنی و گرمی بازار وجود است
در سینه من نیز ، دلی گرم تر از اوست
او یک سرآسوده به بالین ننهادست
من نیز به سر می دوم اندر طلب دوست

ما هردو ، در این صبح طربناک بهاری
از خلوت و خاموشی شب ، پا به فراریم
ما هر دو ، در آغوش پر از مهر طبیعت
با دیده جان ، محو تماشای بهاریم

ما ، آتش افتاده به نیزار ملالیم
ما عاشق نوریم و سروریم و صفاییم
بگذار که سرمست و غزل خوان  من و خورشید
بالی بگشاییم و به سوی تو بیاییم