ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
بگذار که بر شاخه این صبح دلاویز
بنشینم و از عشق
سرودی بسرایم
آنگاه ، به صد شوق ،
چو مرغان سبکبال
پر گیرم ازین بام و
به سوی تو بیایم
خورشید از آن دور ،
از آن قله پر برق
آغوش کند باز ، همه
مهر ، همه ناز
سیمرغ طلایی پرو
بالی ست که چون
من
از لانه برون آمده ،
دارد سر پرواز
پرواز به آنجا که
نشاط است و امیدست
پرواز به آنجا که
سرود است و سرورست
آنجا که ، سراپای تو
، در روشنی صبح
رویای شرابی ست که
در جام بلور است
آنجا که سحر ، گونه
گلگون تو در خواب
از بوسه خورشید ، چو
برگ گل ناز است
آنجا که من از روزن
هر اختر شبگرد
چشمم به تماشا و
تمنای تو باز است
من نیز چو خورشید ،
دلم زنده به عشق است
راه دل خود را ،
نتوانم که نپویم
هر صبح ، در آیینه
جادویی خورشید
چون می نگرم ، او
همه من ، من همه اویم
او ، روشنی و گرمی
بازار وجود است
در سینه من نیز ،
دلی گرم تر از اوست
او یک سرآسوده به
بالین ننهادست
من نیز به سر می دوم
اندر طلب دوست
ما هردو ، در این
صبح طربناک بهاری
از خلوت و خاموشی شب
، پا به فراریم
ما هر دو ، در آغوش
پر از مهر طبیعت
با دیده جان ، محو
تماشای بهاریم
ما ، آتش افتاده به
نیزار ملالیم
ما عاشق نوریم و
سروریم و صفاییم
بگذار که سرمست و غزل خوان من و خورشید
بالی بگشاییم و به
سوی تو بیاییم